شهرزاد قصه‌گو

کانال اطلاع رسانی انجمن فیلم داراب و انجمن ادبیات داستانی شهرزاد داراب

شهرزاد قصه‌گو

کانال اطلاع رسانی انجمن فیلم داراب و انجمن ادبیات داستانی شهرزاد داراب

سلام خوش آمدید

۱۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

نام دارترین کتاب بورخس - دست کم برای ما - کتاب هزارتوهای بورخس ترجمه احمد میر علایی است و چه نام مناسبی برای این کتاب که شاید از نخستین کتاب هایی باشد که حاوی  ترجمه برگزیده شعر و داستان بورخس است . (البته لازم به ذکر است که این نامگذاری توسط مترجم انجام شده است)بورخس در بسیاری از داستان هایش از هزار تو سخن می گوید در داستان بسیار کوتاه دو پادشاه و دو هزار تو پادشاه بابل پادشاه عرب را گرفتار هزارتو می کند و پادشاه عرب پس از شکست دادن پادشاه بابل او را در بیابان که آن را هزارتویی وحشتناک می نامد هلاک می کند در داستان جاودانه راوی به دنبال رسیدن به رودی که زندگی جاوید می بخشد از هزارتو عبور می کند و در عنوان چند داستان  و شعر بورخس واژه هزار تو وجود دارد.

وارد شدن به دنیای بورخس بی شباهت به ورود به هزار تو نیست . در چند هفته ی آینده در انجمن داستانی شهرزاد( انجمن واقعی نه مجازی) و کانال تلگرام و وب نوشت انجمن خواهیم کوشید گره از معمای بورخس با آوردن چند داستان و نقد و نظر و یادداشت های اعضای محترم بگشاییم خوشحال خواهیم شد دیدگاه ها و یادداشت های خود را با ما در میان بگذارید.


  • ۰ نظر
  • ۳۰ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۳۷

 n00191018-b

http://netnevesht.ir// 

  نگارنده: جویس اِسمِر گدیس

  برگردان: جواد اسحاقیان

  خورخه لویس بورخس در سراسر خط سیر ادبی خود به نکته ای پرداخته که امروزه معمولا در داستان پسامدرن یافت می شود. به قول بورخس شناس برجسته، جیم آلزراکی ادبیات امروز اسپانیایی زبان در کلیت خود بدون در نظر آوردن وی قابل توضیح نیست و اغراق نیست اگر بگوییم که کتابنامه ی داستان نویسی قرن بیستم بی نام او ناقص است.”

  • ۲ نظر
  • ۲۵ مرداد ۹۵ ، ۲۱:۵۲

برگردان: احمد میرعلائی

 هیچ‌کس قدم به خشکی گذاردن او را در شبی آرام ندید، هیچ‌کس غرق شدن کرجی خیزرانی را در گل و لای مقدس ندید. اما در خلال چند روز کسی نبود که نداند مرد کم‌حرفی که از جنوب آمده است از یکی از دهکده‌های بی‌شمار بالای رودخانه است، دهکده‌ای که عمیقاً در شکاف کوه فرو رفته و هنوز در آن‌جا زبان اوستایی به زبان یونانی آلوده نشده و جذام بسیار نادر است. مسلم بود که پیر سپید موی گل و لای رودخانه را بوسیده و از کنار آن (شاید بدون احساس) بالا رفته است و بدون آن‌که خارهایی را که گوشت بدنش را می‌دریده به کنار زند، چاردست و پا، دل به‌هم خورده و خون آلود به سوی طاق‌نمای دایره‌ای شکلی رفته، که پیکره سنگی ببر یا اسبی چون تاج بالای آن قرار داشته است. 

  • ۰ نظر
  • ۲۵ مرداد ۹۵ ، ۲۱:۳۹

به  ساعت کوچک ایستگاه که نگاه کردم، یکى دو دقیقه از یازده شب‏گذشته بود. پیاده به طرف هتل راه افتادم. حس آسودگى و بى قیدى‌ایى کهجاهای آشنا به جان آدم مى ریزد، مثل دفعات قبل به جانم ریخت. در بزرگآهنى باز بود. عمارت توى تاریکى فرو رفته بود.‏

  • ۰ نظر
  • ۲۵ مرداد ۹۵ ، ۲۱:۳۴

از اینجا بار گیری کنید:

گل سرخ زاهد

  • ۰ نظر
  • ۲۵ مرداد ۹۵ ، ۲۱:۲۰

http://www.hoozoor.com

از همه تاثیر پذیرفت تا جایی که خودش می گوید: «من واقعا ً مطمئن نیستم که وجودی خالص باشم؛ من همه نویسندگانی هستم که از آنان چیزی خوانده ام؛ همه مردمی هستم که با آنان برخورد داشته ام و آنان را دوست داشته ام؛ من همه شهرهایی هستم که دیده ام؛ من همه نیاکانم هستم.»

  • ۰ نظر
  • ۲۵ مرداد ۹۵ ، ۲۱:۱۷

از این هفته (بیست و نهم مرداد ماه نود و پنچ) داستانهایی از خورخه لوییس بورخس خوانده و بررسی می شود بنابر این در پست های آینده مروری خواهیم داشت بر زندگی سبک و داستان هایش.

  • ۰ نظر
  • ۲۵ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۵۶

وقتی در مورد ریالیسم جادویی بحث می کنیم، ذهن ما آنقدر با این مسئله شرطی شده که به گونه ناگهانی می‌گوید: مثلا مارکز و صد سال تنهایی اش.

و مارکز همچون قله‌ای بلند این سبک ادبی با آن چهره‌ای آرام و چشمان سیاه سنگین‌اش در کنار رمان بزرگ 'صد سال تنهایی' پیش چشم ما مجسم می‌شود.

  • ۰ نظر
  • ۱۴ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۴۴
داستان را با فرمت PDF   با ترجمه احمد گلشیری دانلود کنید یا در  ادامه به نقل از تارنمای فردا بخوانید:
 

 

  • ۲ نظر
  • ۱۴ مرداد ۹۵ ، ۱۱:۳۴

     زیبا و لطیف بود با پوستی نرم به رنگ نان و چشمانی چون بادام سبز و گیسوان مشکی لختی که تا روی شانه ها می رسید و با آب و رنگی که او را اهل اندونزی یا حوالی آند نشان می داد. لباسش حاکی از سلیقه ی ظریف او بود: کتی از پوست خز سیاه گوش؛ بلوزی از ابریشم خام با گل های بسیار لطیف؛ شلواری از کتان طبیعی و بند کفش هایی به رنگ ارغوانی. وقتی او را دیدم که با گام های دزدانه ی شیری ماده از کنارم گذشت، با خود فکر کردم :« این زیباترین زنی یه که تو عمرم دیدم.»

  • ۱ نظر
  • ۰۶ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۴۹

کانال انجمن داستانی شهرزاد داراب در تلگرام

https://telegram.me/shahrzadstoryd
shahrzadstoryd@
کانال تلگرام انجمن فیلم داراب
https://t.me/darabfilm
darabfilm@
این وبلاگ تنها به اطلاع رسانی فعالیت های انجمن فیلم و شهرزاد داراب از دید من به عنوان عضو هر دو انجمن می پردازد و بیانگر موضع رسمی این دو انجمن نیست.