شهرزاد قصه‌گو

کانال اطلاع رسانی انجمن فیلم داراب و انجمن ادبیات داستانی شهرزاد داراب

شهرزاد قصه‌گو

کانال اطلاع رسانی انجمن فیلم داراب و انجمن ادبیات داستانی شهرزاد داراب

سلام خوش آمدید

عشق در زمان کرونا - یک داستان کرونایی دنباله  دار قسمت اول

پنج شنبه 21 فروردینماه 1399 کرونایی

  • سلام ح. جان , با کرونا چطورید؟ دساتونو خوب شستید؟ با آقای موسی پور هماهنگی کردم تا فردا انجمن شهرزاد مجدداً تشکیل بشه.
  • مطمئنید ق. جان خطری نداره؟
  • نه بابا چه خطری؟ آقای رئیس جمهور هم  فرموده اند که همه جا امن و امان است و سربازهای ما چهار چشمی مراقب تحرکات دشمن کرونایی هستند, شما با خیال راحت به کسب و کار خودتان برگردید.در ضمن به اقای موسی پور سپردم که سالن آمفی تئاتر رو با وایتکس 20 درصد خوب ضد عفونی کنه.
  • حالا چرا سالن آمفی تئاتر؟
  • برای فاصله گذاری بین افراد, تو گروه هم بنویسید که همه یه مترِ دست کم دو متری یا یک دسته پارو یا جارو یا تی با خودشون بیارن.
  • دسته‌ی جارو میخوان چه کار؟
  • مگه نشنیدی بی بی سی می‌ گفت فاصله بین افراد باید حد اقل دو متر یا به اندازه‌ی یک دسته‌ی جارو باشه؟شاید متر نداشته باشن.
  • داستان هفته‌ی بعد هم آماده و ضد عفونی شده ؟ نکنه کاغذش ساخت قم باشه؟
  • نه بابا قم که کاغذ سازی نداره,چیز دیگه‌ای می‌سازه ! آقای گ. می‌گفت سفارش کردم که آقای ع. حتماً دستگاه های چاپ رو ضد عفونی کنه و بسته‌های کاغذ رو هم با اشعه ماورای بنفش ضد عفونی کردن. خیالتان راحت باشه.داستان این هفته روی نت هم هست.

جمعه 22 فروردینماه ساعت 10 صبح

  • خوب دوستان عزیز, خوشحالم که بعد از چند هفته شما رو می‌بینم, اول فاصله‌تون را با نفر کناری و پشتی و جلویی با متر یا دسته‌ی جارو تنظیم کنید, ماسک‌هاتون رو هم که موقع خارج شدن از خونه زدید, دستتون رو هم ضد عفونی کنید تا داستان رو شروع کنیم.در ضمن این آقای ماسک زده که لباس فضایی پوشیده, ناظر بهداشتی  جلسه است کنترل می‌کنه که کسی عطسه و سرفه نکنه و بدون ماسک و دستکش نباشه, چایی هم اقای گ. زحمتش رو کشیده که در پایان جلسه با رعایت اصول بهداشتی بهتون داده می‌شده, یه وقت خودتون نرید به فلاسک دست بزنید. در ضمن می‌بخشید که کنترل دم در طول کشید فعلاً دستگاه تب سنج لیزری نداریم و مجبوریم با همین تب سنج های جیوه‌ای کار کنیم, لطف کنید حد اقل صد هزار تومن بریزن به حساب انجمن تا یه دستگاه تب سنج لیزری بخریم تا این قدر اذیت نشید.
  • اول جلسه بهتره از آقای ق.ا. خواهش کنیم که کمی در مورد نحوه‌ی صحیح دست شستن و عطسه کردن برامون توضیح بده.
  • ای بابا ولمون کن, ما روز هزار بار اینو می‌بینیم یا می‌شنویم, بریم سر وقت خوندن داستان.ساعت یازده است و هنوز ما درست ننشستیم.
  • عیبی نداره, از اون ور تا ساعت دو میمونیم , تازه وسطای جلسه هم میخوایم باز تبتون رو کنترل کنیم ,خوب داستان این هفته اسمش هست عشق در زمان کرونا که البته به اسم عشق سال‌های کرونایی هم ترجمه شده از گابریل گارسیا مارکز .
  • مارکز که خیلی وقته مرده! چه طور داستانی در باره کرونا نوشته؟
  • کروناها که یکی دو تا نیستند, هر هفت هشت سالی یه بار با زور بیشتری بر می‌گردن.
  • حالا بگذریم, بالاخره هر مولفی بعد از نوشتن داستانش باید بمیره.مهم اثره نه صاحب اثر.
  • اقای ح.م. راست می‌گه, بفرمایید شروع کنید اقای ع.پ.

نیم ساعت بعد

  • داستان جالبی بود, کی خلاصه اش رو میگه ؟ بفرمایید شما بگید آقای م.ب.
  • خب داستان در مورد یه جوونیه که در زمان شیوع کرونا از طریق فضای مجازی با یه دختری آشنا میشه و از توی اینترنت براش ماسک و دستکش و ژل  می‌ خره و براش می‌فرسته تا این که یه روز آقایی میاد توی تلویزیون و میگه ای مردم شما خسته نشدید از بس که توی خونه تمرگیدن و سرکار نرفتین؟ ما که دیگه خسته شدیم از بس به شما کمک هزینه‌ی معیشتی, یارانه و پول مفت دادیم, هی از لبنان و سوریه برام زنگ میزنن که مستمری ما چی شد؟ ما که نمی‌تونیم حق اونا رو بدیم به شما که راست راست تو خونه بشینید و استراحت کنید. بلند شید برید سر کارتون ,خودتون رعایت فاصله کنید . همه اتون باید این بیماری رو بگیرید دیگه! خلاصه از قرنطینه خارج می‌شن و پسره میره یه دسته گل با یه جعبه شیرینی می خره و به گلا الکل میزنه و شیرینی ها رو هم میگذاره توی مایکرفر تا ضد عفونی بشن و با خانواده اش میرن خواستگاری.دختره هم میره چایی میاره و یه انبر خوشگل هم میذاره رو قندا که با انبر قند بردارن و یه ژل ضد عفونی دست خارجی هم میزاره کنار سینی, خلاصه میشنن و حرفاشون رو میزنن و قرار مدارای عقد و عروسی رو میذارن که یه دفعه مادر داماد یه سرفه‌ی خشک می‌کنه... بله کی؟ الآن؟ چند دقیقه دیگه میام, خلاصه مجلس به هم می‌خوره و خواستگارا رو از خونه بیرون می کنن و پسره میاد بیرون و رو به آسمون داد می‌زنه که: کرونا ,کرونا, خونه‌ات خراب شه که عشقمو ازم گرفتی. خب من باید برم ص. رو برسونم.
  • اقای ب. , کجا؟ میگه نمی‌دونی که هر دری که باز می‌شه دری به روی ویروس باز میشه؟
  • ای بابا کجای کارید؟ در که هیچی دروازه رو به روی ویروس باز کردن. ولی خب باشه وقتی بر میگردم, حتما دستگیره رو ضد عفونی می کنم.خداحافظ.
  • نه دیگه, از کجا بدونیم که وقتی برگشتید کرونا نگرفته باشید؟ ما که نمی‌تونیم بلند شیم و بیایم براتون درجه بگذازیم, انشاء الله هفته‌ی دیگه تشریف بیارید.خوب ادامه بدید.
  • قبل از هر چیز باید تشکر کنیم از قاطعیت آقای ا. که با اقداماتش جلوی ورود کرونا رو می‌گیره, دستاتون رو ژل بزنید بعد یک کف مرتب و استرلیزه بزنید.
  • تشکر, کسی حرفی در مورد داستان نداره؟

ادامه دارد.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

کانال انجمن داستانی شهرزاد داراب در تلگرام

https://telegram.me/shahrzadstoryd
shahrzadstoryd@
کانال تلگرام انجمن فیلم داراب
https://t.me/darabfilm
darabfilm@
این وبلاگ تنها به اطلاع رسانی فعالیت های انجمن فیلم و شهرزاد داراب از دید من به عنوان عضو هر دو انجمن می پردازد و بیانگر موضع رسمی این دو انجمن نیست.