شهرزاد قصه‌گو

کانال اطلاع رسانی انجمن فیلم داراب و انجمن ادبیات داستانی شهرزاد داراب

شهرزاد قصه‌گو

کانال اطلاع رسانی انجمن فیلم داراب و انجمن ادبیات داستانی شهرزاد داراب

سلام خوش آمدید

زیباترین کابوس ادبیات

دوشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۱:۰۷ ق.ظ


زیباترین کابوس ادبیات


 «و ردز ورث» تعریف می کندکه درغاری سنگی در نزدیکی دریا بود. ظهر بود،واومشغول خواندن یکی از کتاب های مورد علاقه اش، دون کیشوت یا «تاریخچه ی معروف سلحشور عوضی، اثرسروانتس» بود. کتاب را زمین گذاشت و شروع به اندیشیدن درباره ی سرنوشت علم وهنرکردتاآنکه آن لحظه فرارسید. 


لحظه ی پرقدرت ظهر، یک ظهر تابستانی داغ. چنین به یادمی آوردکه : «خواب مرا در ربود، و وارد عالم روُیاشدم. » 

درآن غار، روبه دریا، و میان ماسه های طلایی به خواب می رود. در روُیایش نیز ماسه ها اورا احاطه کرده اند. صحرایی ازماسه ی سیاه. آبی نیست، دریایی نیست. در وسط بیابان است. ََ_دربیابان آدمی همواره در وسط است._واز اندیشه ی تلاش برای رهایی به وحشت می افتد. ناگهان کسی رادرکنارخودمی بیند. عجب آنکه آن شخص عربی ازقبایل بدوی است که سوار شتری است وشلاقی به دست راست خود دارد. زیر بغل چپ او قطعه سنگی وصدفی را نیزدر دست چپ دارد. اعرابی می گوید مآموریت او نجات دادن هنرو علم است. صدف رابه گوش شاعر نزدیک می کند؛ صدف، زیبایی خارق العاده ای دارد. وردزورث برای ما تعریف می کند که زمین توسط سیلی که خشم خدا فرو می فرستد درشرف نابودی است. اعرابی به او می گوید این موضوع حقیقت دارد، وسیل درحال آمدن است، اما او ماموریتی دارد:نجات دادن هنرها وعلوم.سنگ رابه اونشان می دهد. عجب آن است که سنگ درعین حال که سنگ است، کتاب اصول اقلیدس هم هست. آنگاه صدف را نزدیک ترمی آورد، وصدف نیز کتابی است؛ همان چیزی است که آن سخنان وحشتناک را ادا کرده بود. علاوه بر آن، صدف، تمامی شعرو شاعری جهان است، ازجمله شعر وردزورث. اعرابی می گوید که باید آن دوچیز را نجات دهد، سنگ را وصدف را،که هر دوکتابند.روی به عقب برمی گردانند، درآن لحظه وردزورث متوجه می شود که حالت چهره ی اوتغیر کرده است. پراز وحشت شده است. اونیز روی خود را برمی گرداند نور عظیمی را می بیند، نوری را که اکنون   میانه ی صحرار افراگرفته است. این همان سیلابی است که زمین را نابود خواهد کرد. اعرابی به شتاب دور می شود، و  ورد زور ث می بیند که اعرابی دون کیشوت است و شتر او رُزینانته وهمچنین می بیند که همانگونه که سنگ کتابی بود صدف نیز کتابی، بدوی نیزهم بدوی است وهم دون کیشوت است وهیچ یک ازآن دونیست و درآن واحد هر دوی آنهاست. این دو گانگی باوحشت این روُیا مطابقت دارد. و ردزورث درآن لحظه ازوحشت فریادی می کشدو بیدا ر می شود، زیرا آب در یا او را در میان گرفته است. 

نقل از بو رخس

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

کانال انجمن داستانی شهرزاد داراب در تلگرام

https://telegram.me/shahrzadstoryd
shahrzadstoryd@
کانال تلگرام انجمن فیلم داراب
https://t.me/darabfilm
darabfilm@
این وبلاگ تنها به اطلاع رسانی فعالیت های انجمن فیلم و شهرزاد داراب از دید من به عنوان عضو هر دو انجمن می پردازد و بیانگر موضع رسمی این دو انجمن نیست.