شهرزاد قصه‌گو

کانال اطلاع رسانی انجمن فیلم داراب و انجمن ادبیات داستانی شهرزاد داراب

شهرزاد قصه‌گو

کانال اطلاع رسانی انجمن فیلم داراب و انجمن ادبیات داستانی شهرزاد داراب

سلام خوش آمدید

داستان این هفته: کتابخانه بابل از خورخه لوییس بورخس

پنجشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۵، ۰۸:۱۴ ب.ظ

جهان (که دیگران آن را کتابخانه می‌نامند) از تعدادی نامشخص، یا شاید نامتناهی، تالار شش ضلعی تشکیل شده است، با چاه‌های وسیع تهویه در وسط که با نرده‌هایی کوتاه احاطه شده‌اند. 

از هر کدام از این شش ضلعی‌ها، طبقات تحتانی یا فوقانی را تا بی‌نهایت مشاهده می‌کنیم. توزیع تالارها یکنواخت است. بیست قفسه‌ بلند، از قرار پنج قفسه در هر طرف، دیوارها را، به جز دو دیوار، پوشانیده‌اند. ارتفاع آنها، که همان ارتفاع خود طبقات است، تقریبا به اندازه قد یک کتابدار میان‌قامت است. هر کدام از اضلاع باز به راهرو کوچکی می‌رسد که آن هم به تالار دیگری یاز می‌شود که مشابه اولی و تمام تالار‌هاست. در راست و چپ راهرو دو اتاقک بسیار کوچک قرار دارد. یکی برای سرپا خوابیدن است؛ دیگری برای دفع حاجات. از کنار آنها پلکانی مارپیچ می‌گذرد، که از بالا و پایین تا چشم کار می‌کند ادامه دارد. در راهرو آیینه‌ای هست که ظواهر را دو برابر می‌کند. مردم از آن نتیجه می‌گیرند که کتابخانه بی‌نهایت نیست. اگر واقعا بی‌نهایت بود، این مضاعف کردن وهمی به چه کار می‌آمد؟ من به سهم خودم ترجیح می‌دهم تصور کنم این سطوح صیقلی آنجا هستند تا بی‌نهایت را نمایش دهند، و نوید آن را بدهند. انواع میوه‌های کروی که لامپ نام دارند، روشنایی آنجا را تامین می‌کنند. دو عدد برای هر شش ضلعی، که به طور افقی قرار گرفته‌اند و نوری که منتشر می‌کنند، ناکافی است و بی‌وقفه.

من هم مثل همه افراد کتابخانه در جوانی‌ام سفر کرده‌ام، سفرهایی در جستجوی یک کتاب و شاید فهرست‌ فهرستها؛ اکنون که چشمانم به سختی قادرند آنچه را که می‌نویسم بخوانند، آماده می‌شوم تا در چند فرسخی آن شش ضلعی که به دنیا آمده‌ام، بمیرم. تا بمیرم دستان پرهیزگاری پیدا خواهد شد که مرا از بالای نرده‌ها پرتاب کند. گور من فضای بی‌پایان خواهد بود، بدنم مدت طولانی فرو خواهد رفت و بر اثر باد حاصل از سقوط که بی‌پایان است تباه خواهد شد و از میان خواهد رفت. تاکید می‌‌کنم که کتابخانه بی‌پایان است. در نظر آرمانگراها تالارهای شش‌ضلعی صورت ضروری مکان مطلق‌اند، یا حداقل شهود ما از مکان. عقیده دارند که تالار سه ضلعی یا پنج ضلعی غیر ممکن بود. و اما عارفان ادعا می‌کنند که حالت خلسه‌ اتاقی مدور را بر آنان ظاهر می‌سازد با کتابی بزرگ و آن هم مدور که عطف آن تمام دور اتاق را گرفته است؛ اما گواهی آنان مشکوک است و گفته‌هاشان مبهم؛ این کتاب مدور خداست ... در حال حاضر کافی است جمله‌ای قدیمی را بازگویم: کتابخانه کره‌ای است که مرکز حقیقی آن یک شش ضلعی است که محیط آن دست نیافتنی است.

هر شش‌ضلعی در هر دیوار پنج قفسه دارد. هر قفسه شامل سی و دو کتاب هم‌قطع است.

هر کتاب چهارصد و ده صفحه دارد؛ هر صفحه چهل خط و هر خط حدودا هشتاد حرف سیاه. حروفی هم در عطف هر کتاب هست. این حروف آنچه را که صفحات می‌گویند، نه نشان می‌دهند نه از آن خبر می‌دهند: عدم ارتباطی که، می‌دانم، گاهی به نظر اسرارآمیز جلوه‌ کرده است. قبل از اینکه راه‌حل را خلاصه کنم (که کشف آن، علی‌رغم مفاهیم غم‌انگیزش، شاید مسئله اصلی این داستان است) می‌خواهم چند اصل بدیهی را یادآوری کنم.

اولین اصل بدیهی: کتابخانه AB AETERNO (پانویس: به لاتین: از ازل) وجود دارد. در این حقیقت که نتیجه بلافصل آن ابدیت آینده جهان است، هیچ ذهن منطقی نمی‌تواند شک داشته باشد. امکان دارد که انسان، این کتابدار فانی، زاییده تصادف یا جهان‌آفرینان بدخواه باشد. جهان، با گنجینه‌ی آراسته‌ای از قفسه‌ها، از مجلدات معمایی، از پله‌های خستگی‌ناپذیر برای مسافران و مبرزی برای کتابدار نشسته، تنها می‌تواند اثر یک خدا باشد. برای اندازه گرفتن حد فاصلی که الهی را از انسانی جدا می‌کند کافی‌ است که این نمادهای زمخت و بی‌ثبات را که دست جایز‌الخطای من روی جلد یک کتاب سیاه می‌کند با حروف هم‌پیکر درون مقایسه کنیم: دقیق، ظریف، مشکی کامل و به شکل تقلیدناپذیری متقارن.

دومین اصل بدیهی: تعداد نمادهای املایی، بیست و پنج است (پانویس: دستنوشته اصلی متن حاضر نه رقم دارد و نه حرف بزرگ. علائم نقطه‌گذاری به ویرگول و نقطه محدود شده است. این دو نشانه، فاصله و بیست‌ و دو حرف الفبا بیست و پنج نماد کافی‌اند که ناشناس شمرده است- یادداشت نویسنده). این ملاحظه بود که امکان داد، حدود سیصد سال پیش، یک نظریه عمومی کتابخانه را تنظیم کنند و به طرزی رضایت بخش مساله‌ای را حل کنند که هیچ حدسی نتوانسته بود رمز آن را کشف کند: طبیعت بی‌شکل و آشفته تقریبا تمام کتابها. یکی از این کتابها که پدرم آن را در شش ضلعی مدار شماره پانزده نود و چهار پیدا کرد، تنها شامل حروف mcv بود که شرورانه از سطر اول تا سطر آخر تکرار شده است. یکی دیگر (که در محدوده‌ی من خیلی به آن مراجعه می‌شود) هزار توی نابی است از حروف، اما در صفحه‌ی ماقبل آخر این جمله را می‌یابیم: ای زمان هرمهایت. دیگر جایز نیست این را ندانیم: برای یک سطر منطقی، برای یک اطلاع صحیح،‌ فرسنگ‌هاو فرسنگ‌ها تنافر اصوات نامعقول، سخنان نامفهوم و عدم ارتباط وجود دارد. (من ناحیه‌ای وحشی می‌شناسم که در آن کتابدارها، عادت جستجوی هرگونه معنی را در کتابها به عنوان عقیده‌ای خرافاتی و بیهوده، نفی‌ می‌کنند و آن را با عادت تعبیر خواب و خواندن خطوط آشفته دست مقایسه می‌کنند... قول می‌کنند که مخترعان خط از این بیست و پنج نماد طبیعی تقلید کرده‌اند اما تاکید می‌کنند که این به کارگیری اتفاقی است و کتابها به خودی خود چیزی نمی‌خواهند بگویند. خواهیم دید که این عقیده اصلا گمراه کننده نیست.)

مدتها،‌ فکر کرده‌اند که این کتابهای غیر قابل نفوذ به زبانهای محلی فراموش شده‌ یا برافتاده تعلق دارند. دست است که مردمان قدیمی‌تر، اولین کتابدارها از زبانی کاملا متفاوت با آنچه ما اکنون صحبت می‌کنیم استفاده‌ می‌کرده‌اند؛ درست است که چندین مایل به طرف راست،‌زبان،‌ محلی‌تر و نود طبقه بالاتر غیر قابل فهم می‌شود. همه اینها، تکر می‌کنم، درست است ولی چهارصد و ده صفحه mcv لاتغیر مربوط به هیچ زبانی نمی‌تواند باشد، هر قدر هم که آن زبان، محلی یا ابتدایی باشد. برخی اشاره کرده‌اند که هر حرفی می‌تواند روی حرف بعدی تاثیر بگذارد و ارزش mcv در سومین سطر 71 همان ارزش این حروف را در سطر دیگری در صفحه دیگر ندارند؛ اما این دیدگاه مبهم نیز هیچ حاصلی ندارد. برخی دیگر گفتند که رمزنویسی در میان است؛ این فرضیه سرانجام، هر چند برخلاف صورت ابتدایی آن، غالب شد و به طور جهانی مورد قبول واقع شد.

 

پانصد سال پیش رئیس یک شش ضلعی بالاتر (پانویس: سابقا، برای هر شش ضلعی یک نفر بود. خودکشی و بیماری‌های ریوی این نسبت را خراب کردند. خاطره یک اندوه توصیف‌ناپذیر: برایم پیش آمده است که شبهای طولانی در میان راهروها و پلکانهای صیقلی سفر کنم بی‌آنکه حتی یک کتابدار ببینم.) کتابی یافت به همان ابهام کتابهای دیگر. ولی قریب دو صفحه داشت، با خطوط متجانس و احتمالا خوانا. یافته‌اش را به یک رمزخوان سیار نشان داد، که به او گفت به پرتغالی نگاشته شده است. برخی دیگر ادعا کردند که به ییدیش است. کمتر از یک قرن بعد، زبان محلی درست آن مشخص شد: یک گویش لیتوانیایی گوارانی بود با تاثیرات عربی کلاسیک در آن. محتوای آن هم کشف شد: مفاهیم آنالیز ترکیبی بودند که آنها را با استفاده از مثالهایی با تکرار ثابت توضیح داده بودند. این مثالها به کتابدار نابغه‌ای امکان داد که قانون بنیادین کتابخانه را کشف کند. این متفکر مشاهده کرد که همه کتابها،‌هر چقدر متفاوت باشند، حاوی عناصر برابری هستند: فاصله، نقطه، ویرگول و بیست‌ و دو حرف الفبا. همچنین او به امری استناد کرد که همه مسافران تایید کرده بودند: در کتابخانه وسیع، دو کتاب یکسان وجود ندارد. از این مقدمات غیر قابل انکار نتیجه گرفت که کتابخانه کل است و قفسه‌ها تمام ترکیب‌های ممکن  بیست و چند نماد املایی را (عددی را که هرچند بسیار عظیم است ولی بی‌پایان نیست) در بر دارند، یعنی هرچه را که می‌شود بیان کرد، در تمام زبانها. همه چیز: تاریخ دقیق آینده، حسب حالهای ملائک مقرب، فهرست صادقانه کتابخانه، هزارها و هزارها فهرست دروغین، اثبات نادرستی این فهرستها، اثبات نادرستی فهرست واقعی، انجیل گنوسی راهبان باسیلی، تفسیر این انجیل، تفسیر تفسیر این انجیل، شرح دقیق مرگ تو، ترجمه هر کتابی به همه زبانها، درج هر کتابی در تمام کتابها.

وقتی که اعلام کردند کتابخانه شامل تمام کتاب‌هاست، اولین عکس‌العمل نوعی سرور جنون آمیز بود. همه آدمها خود را حاکم گنجی دست نخورده و رمزآلود حس کردند. مساله‌ای شخصی یا جهانی وجود نداشت که جواب فصیح آن در جایی وجود نداشته باشد: در یک شش ضلعی. جهان توجیه شده بود، دنیا ابعاد بی‌حد و مرز امید را فتح کرده بود. در آن زمان،‌ فراوان از توجیه حرف زده شد: کتابهای ستایش یا پیشگویی که برای همیشه اعمال هر انسانی را توجیه می‌کرد و رازهای معجزه‌آسا را برای آینده‌اش در بر داشت. هزارها انشان ناشکیبا شش ضلعی آرام زادگاه خود را ترک کردند و با هدف بیهوده‌ی یافتن توجیهشان به پلکانها هجوم آوردند. این زائران در راهرو‌های باریک مشاجره می‌کردند، نفرین‌های گنگ بر زبان می‌راندند، در پلکان‌های الهی همدیگر را خفه‌ می‌کردند، کتابهای گول زننده را به قعر تونلها می‌انداختند، و به دست آدمهای نواحی دور دست که آنها را به پایین پرت می‌کردند، هلاک می‌شدند. برخی دیگر عقلشان را از دست دادند ... نمی‌توان انکار کرد که توجیه‌ها وجود دارد (من خودم دوتای آنها را می‌شناسم که مربوط به شخصیتهای آینده‌اند، به شخصیت‌هایی که شاید خیالی نباشند) اما جویندگان متوجه نمی‌شدند که برای یک انسان احتمال یافتن کتاب حقانیت خویش، یا حتی یک نسخه خائنانه از توجیه خود، نزدیک صفر است. مقارن همان زمانها امیدوار بودند که بتوانند اسرار بنیادین انسانیت و مبدا کتابخانه و زمان را کشف کنند. غیر محتمل نیست که بتوان اسرار مهم را تنها به کمک کلمات انسانی بیان کرد: اگر زبان فلاسفه کافی نباشد، کتابخانه کثیرالاشکال، زیان ناشنیده‌ای را که لازم است تولید خواهد کرد، با واژگان و دستور زبان خاص این زبان. اینک چهار قرن است که انسان‌ها به این امید، شش ضلعی‌ها را می‌فرسایند ... جویندگانی دولتی وجود دارند: مفتشان عقاید. آنها را موقع انجام کارشان دیده‌ام: همیشه بسیار خسته از راه می رسند، از پلکان بی‌پله‌ای  حرف می‌زنند که نزدیک بوده است گردنشان را بشکند، از تالارها و راهروهایی با یک کتابدار صحبت می‌کنند؛ گاهی نزدیکترین کتاب را برمی‌دارند و در جستجوی لغات مستهجن، آنها را ورق می‌زنند. آشکارا هیچ یک از آنها امید ندارند که چیزی پیدا کنند.

طبیعتا، به دنبال امید نامتعارف، نوعی افسردگی مفرط آمد. این یقین که قفسه‌ای از یک شش ضلعی کتابهای گران‌بها در خود دارد، و این کتابهای گران‌بها دور از دسترس‌اند، به نظر تقریبا باورنکردنی می‌آیند. یک فرقه کافر پیشنهاد کرد که تحقیقات را متوقف کنیم و حروف و نمادها را با هم درآمیزیم تا اینکه، به لطف غیر منتظره تصادف، این کتابهای معیار را بازسازی کنیم. حکومتها مجبور شدند قوانین سختی صادر کنند. فرقه‌ از بین رفت؛ اما من در کودکی‌ام پیرمردانی دیدم که مدتهای طولانی با صفحه‌های گرد و کوچک فلزی در ته یک پیاله تاس‌ریز ممنوع در مستراح‌ها پنهان می‌شدند و بطور ضعیفی تقلید بی‌نظمی الهی را در می‌آورند.

 

در عوض برخی دیگر عقیده داشتند که وظیفه اصلی، حذف آثار بی‌فایده است. شش‌ضلعی‌ها را اشغال می‌کردند، مجوزهایی نشان می‌دادند که اغلب تقلبی نبود، مجلدی را با بی‌حوصلگی ورق می‌زدند و قفسه‌های کاملی را به نابودی محکوم می‌کردن: خشم بهداشتی و زاهدانه آنان است که مسئول نابودی ابلهانه میلیون‌ها کتاب بوده‌ است. نامشان نفرت‌انگیز است، اما آنهایی که بر «گنج‌ها»یی گریه می‌کنند که به دلیل جنون آنان نابود شده است، از دو امر بدیهی غافلند. اول اینکه کتابخانه آنقدر عظیم است که هر تقلیلی در ان که سرچشمه‌ی انسانی داشته باشد بی‌اندازه کوچک است. دوم اینکه اگر هر نسخه‌ای یگانه و قابل جایگزینی است، چون کتابخانه کل است همیشه صدها هزار نسخه بدل وجود دارد که تقریبا کاملند و کتاب اصلی فقط در یک حرف یا یک ویرگول تفاوت دارند. بر خلاف عقیده عمومی به خودم اجازه می‌دهم که فرض کنم، درباره اهمیت چپاول‌های تصفیه‌کنندگان بر اثر انزجاری که تعصب آنها، برانگیخته بود مبالغه شده است. آنها دستخوش هذیان حمله به کتابهای واهی شش ضلعی ارغوانی بودند: کتابهایی با قطع کوچکتر از معمول، بسیار قوی، مصور و جادویی.

 

یک خرافات دیگر آن دوران تا زمان ما ادامه داشته است: مرد کتاب. استدلال کرده‌اند که باید در قفسه‌ای از یک شش ضلعی کتابی وجود داشته باشد که کلید و چکیده کامل تمام کتابهای دیگر است: کتابداری هست که این کتاب را به دقت خوانده است و خدای گونه است. در زبان این منطقه هنوز بقایای آئین‌های پرستش این کارمند روزگاران دوردست پابرجاست. بسیاری از زیارتها در جستجوی او ترتیب داده شده‌ است. در طول یک قرن مناطق مختلفی را بیهوده پیموده‌اند. چگونه می‌توان محل شش ضلعی ستودنی و مرموزی را یافت که جایگاه او بوده است؟ یک روش قهقرایی پیشنهاد شد: برای محل کتاب A قبلا به کتاب B مراجعه می‌کنیم که محل A را تعیین خواهد کرد؛ برای تعیین محل کتاب B قبلا به کتاب C مراجعه می‌کنیم و همین‌طور تا بی‌نهایت... خود من هم در چنین ماجرایی نیروهایم را به هدر داده‌ام و سالهای عمرم را تلف کرده‌ام. مسلم است که در قفسه‌ای از دنیا این کتاب کلی باید وجود داشته باشد (پانویس: تکرار می‌کنم: کافی است که یک کتاب قابل ادراک باشد تا وجود داشته باشد. تنها، آنچه که غیر ممکن است طرد می‌شود. مثلا: هیچ کتابی به عین حال نردبان نیست، با اینکه بی‌شک کتابهایی هستند که درباره این امکان بحث می‌کنند و آن را اثبات می کنند و برخی دیگر که ساختار آنها رابطه‌ای با نردبان دارد.)؛ از خدایان ناشناخته تمنا می‌کنم که یک انسان- حتی اگر تنها یکی باشد و هزاران سال پیش!- آن را به دست‌هایش گرفته باشد و آنرا خوانده باشد. اگر افتخار، فرزانگی و شادی برای من نیست، باشد که برای دیگران باشد، باشد که بهشت وجود داشته باشد،‌حتی اگر جای من در دوزخ باشد، باشد که من بی‌حرمت و شرمنده باشم، به شرط اینکه در یک موجود ، در یک لحظه کتابخانه عظیم تو حقانیت یابد. بی‌دینان تاکید می‌کنند که پوچی در کتابخانه قاعده است و هر آنچه منطقی یا فقط دارای انسجامی محقر و ناب باشد، استثنایی تقریبا معجزه‌آساست. می‌دانم که از این کتابخانه‌ی تب زده صحبت می‌کنند که مجلدات تصادفی آن در معرض این خطر دائمی هستند که به کتابهای دیگر تبدیل شوند و در آن همه چیز را مثل یک الوهیت هذیان زده تصدیق می‌کنند، نفی می‌کنند و بهم‌ می ریزند. این گفته‌ نه فقط بی‌نظمی را نشان می‌دهند، بلکه آشکارا سلیقه نفرت آور و بی‌خبری درمان‌ناپذیر گوینده‌شان را نشان می‌دهند و ثابت می‌کنند. در واقع کتابخانه تمام ساختارهای کلامی و تمام تغییراتی را که می‌توان با بیست و پنج نماد املایی بوجود آورد، در خود دارد، ولی به هیچ وجه پوچی مطلق نیست. بی‌فایده است مشاهده کنیم که بهترین مجلدات در شش‌ضلعی‌هایی که اداره‌شان می‌کردم، عناوینشان رعدنشان شده، گرفتگی عضله گچ و Axaxaxas mlo بود. این جمله‌ها که در نظر اول بی‌ربط جلوه می‌کنند، مسلما نوعی حقانیت رمزنویسانه یا استعاری هستند. چنین حقانیتی رمزنویسانه یا استعاری هستند. چنین حقانیتی کلامی است و ex hypothesi (پانویس: به لاتین: بنا بر فرضیه) پیشاپیش در کتابخانه صورت گرفته است. من نمی‌توانم یک رشته حروف تصادفی مثلا:

dhcmrlchtdj

را با هم ترکیب کنم که در کتابخانه الهی قبلا پیش‌بینی نشده باشد و در یکی از زبانهای پنهان معنی وحشتناکی نداشته باشد. هیچکس نمی‌تواند یک هجا را تلفظ کند که پر از مهر یا وحشت نباشد، یا در جایی نام قدرتمند یک خدا نباشد. حرف زدن افتادن در تکرار مکررات است. این رقعه‌ی بیهوده و طولانی که من می‌نویسم، پیشاپیش در یکی از سی‌ جلد پنج طبقه‌ی یکی از شش‌ضلعی‌های بی‌شمار وجود دارد- و رد آن نیز وجود دارد.(تعداد n‌ زبان ممکن از یک واژگان استفاده می‌کند؛ در فلان یا فلان واژه‌نامه‌ای،‌ نماد کتابخانه،‌معنی درست روش جهانی و دائمی تالارهای شش‌ضلعی را دارد، ولی کتابخانه معنی نان یا هرم یا هر چیز دیگری را خواهد داد،  و هفت حرف تعریف هم معنی دیگری خواهند داشت.) تو، که حرف مرا می‌خوانی،‌ آیا مطمئنی که زبان مرا می‌فهمی؟

نوشتن روشمند حواس مرا از موقعیت کنونی بشر پرت می‌کند. این اطمینان که همه چیز نوشته شده است ما را انکار می‌کند یا از ما اشباحی می‌سازد ... من بخشهایی را می‌شناسم که در آن مردمان جوان درمقابل کتابها کرنش می‌کنند و وحشیانه بر صفحات آن بوسه می‌زنند، بی‌آنکه قادر باشند حتی یک کلمه آنرا بخوانند. بیماریهای واگیر، نفاقهای کفرآمیز، زیارتهایی که به طرز اجتناب‌ناپذیری به راهزنی تبدیل شدند، جمعیت را کشتار کرده‌اند. به گمانم خودکشیها را قبلا نام برده‌ام، که هر سال بیشتر می‌شود. شاید پیری و ترس مرا گمراه کرده‌ است، اما گمان می‌کنم که نوع بشر- تنها نوعی که وجود دارد- در شرف از بین رفتن است،‌در حالیکه کتابخانه جاودانه است: روشن، منزوی، بی‌پایان، کاملا بی‌حرکت، مسلح به کتابهای پر ارزش، فسادناپذیر و مرموز.

 

نوشتم «بی‌پایان» این صفت را به قصد تمرین فن سخنوری به کار نبردم. می‌گویم غیر منطقی نیست که فکر کنیم جهان بی‌پایان است. اگر آن را محدود بدانیم فرض کرده‌ایم که در گوشه‌ای دور افتاده، راهروها، پلکانها و شش‌ضلعی‌ها می‌توانند ناپدید شوند- چیزی که باورنکردنی و پوچ است. بی‌حد فرض کردن آن، فراموش کردن این نکته است که به هیچ وجه تعداد کتابهای ممکن نامحدود نیست. مساله‌ای قدیمی که من این راه حل را برای آن می‌گویم: کتابخانه نامحدود است و دوره‌ای. اگر مسافر جاودانی وجود داشت تا آنرا در یک جهت خاص طی کند، سرانجام، گذشت قرنها به او می‌آموخت که همان کتابها با همان بی‌نظمی تکرار می‌شوند- که این تکرار، خود به صورت یک نظم در می‌آید: نظم. تنهایی من با این امید ظریف تسلی می‌یابد (پانویس:لتثیا آلوارس د تولدو ملاحظه کرده بود که این کتابخانه وسیع بیهوده است: دقیقتر بگوئیم تنها یک جلد با قطع معمولی، که با حروف نه یا ده چاپ شده باشد و شامل تعداد بی‌نهایت ورق بی‌نهایت نازک باشد کافیست (کاوالیری در ابتدای قرن هفدهم می‌گفت که هر جسم جامدی قرار گرفتن تعداد بیشماری سطح بر روی هم است). دست زدن به این vade mecum= کتاب راهنمای جیبی ابریشمی راحت نخواهد بود: هر ورق آشکاری به اوراق دیگر تقسیم می‌شود؛ صفحه غیرقابل تصور میانی پشت نخواهد داشت).

 

1941 ماردل پلاتا

 

برگرفته از: بورخس، خورخه لوئیس (1378) کتابخانه بابل و 23 داستان دیگر. ترجمه کاوه سید حسینی. تهران: نیلوفر.  صفحات 153-162.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

کانال انجمن داستانی شهرزاد داراب در تلگرام

https://telegram.me/shahrzadstoryd
shahrzadstoryd@
کانال تلگرام انجمن فیلم داراب
https://t.me/darabfilm
darabfilm@
این وبلاگ تنها به اطلاع رسانی فعالیت های انجمن فیلم و شهرزاد داراب از دید من به عنوان عضو هر دو انجمن می پردازد و بیانگر موضع رسمی این دو انجمن نیست.