بعد از ظهر با شکوه بالتازار
داستان را دریافت کنید حجم: 1.35 مگابایت
روز جمعه بیست و پنجم تیرماه نود و پنج این داستان خوانده و بررسی شد آقای غلامرضا ابوالفتحی عزیز(پلوار) یادداشتی بر این داستان نوشته که با سپاس از ایشان در زیر می خوانید امیدواریم بقیه ی اعضای انجمن هم زحمت کشیده و یادداشت خود در باره این داستان و داستان های آینده را بنویسند:
نقد و نظر کوتاهی از داستان کوتاه «بعدازظهر با شکوه بالتاسار» اثر گارسیا مارکز (گابو)
به نظرم برای نقد این داستانِ به ظاهر ساده ابتدا باید بدانیم که موضوع داستان چیست. موضوع که یکی از عناصر داستان است معمولاً به مجموعه ی پدیده ها و حوادثی گفته می شود که داستان را می آفریند و یا به عبارت دیگر درونمایه ی داستان را تصویر می کند. بنابراین به نظرم می بایست پدیده ها و حوادث این داستان را برشمرد. حوادث و پدیده های داستان زیاد است، اما برای پرهیز از اطاله ی کلام می توان به سه دسته یا طبقه ی بزرگ تقسیم کرد.
_اول بالتاسار با زنش(اورسولا) و حوادث مربوط به آن ها.
_دوم دکترٱکتاویو خیرالدو و زن پیرش و حوادث مربوط به آن ها.
_سوم چپه مونتی یل
و خانم و بچه اش(پپه) و حوادث مربوط به آن ها.
هریک از این خانواده ها نماینده ی یکی از طبقات اجتماعی عصر و شرایط راوی یا نویسنده می باشد.
بالتاسار و خانمش نماینده ی طبقه ی محروم و پست اجتماعی، ولی با همتی عالی. دکتر و خانمش نماینده ی طبقه ی متوسط و با همتی متوسط وخوزه مونتی یل نماینده ی طبقه ی اشراف و غنی با همتی پست و ممسک.
بنابراین موضوع داستان عبارت است از مقایسه ی مناسبات سه نوع طبقه ی اجتماعی در زمان و مکان خاصِ راوی یا نویسنده است. حال به نظر من در این داستان، علاوه بر پی رنگ و تخیل
ِ عناصرِ موضوع و درون مایه برجسته تر می نماید. زیرا که درون مایه تمام عناصر داستان را انتخاب می کند. این عناصر عبارتند از موضوع، شخصیت ها، عمل و نتیجه ی حاصل از کشمکش و هر چیز دیگری که نویسنده برای عرضه داشت کل معنا و ساختار داستانش به کار می گیرد. بنابراین فکر اصلی و مسلط در داستان همان خطی است که بالتاسار با رویای پول دار شدن از خود بی خود می کند یا با رویای انسان شدن.
این داستان که گویا از اولین داستان های مارکز است را می توان مرز بین رئالیسم و رئالیسم جادویی دانست و با آثار بعدی ایشان که رئالیسم جادویی به اوج می رسد فاصله ی بسیار دارد.
- ۹۵/۰۴/۲۶