شهرزاد قصه‌گو

کانال اطلاع رسانی انجمن فیلم داراب و انجمن ادبیات داستانی شهرزاد داراب

شهرزاد قصه‌گو

کانال اطلاع رسانی انجمن فیلم داراب و انجمن ادبیات داستانی شهرزاد داراب

سلام خوش آمدید

۴ مطلب در تیر ۱۴۰۳ ثبت شده است

۳۲۶      پیوست‌ها

مسجد،قاضی ربیحاوی

از مجموعه‌ی خاطرات یک سرباز، ۱۳۶۰

گفتم : «سرکار، یه وقت دیر نشه .»   

گروهبان گفت : «به تخمت. بپر پائین .»

جیپ ما در نداشت. خندیدم و آمدم پائین. تفنگ‌هایمان پشت کمرمان بود. گروهبان خاموش کرد و بعد هر دو راه افتادیم به طرف خرابه ، می‌دانستیم همیشه چند نفر آنجا هستند . خرابه، کاهگلی بود. گروهبان دست کرد تو یقه‌ی پیراهنش و گفت: « ا...ه.. ، چقد گرمه.»

۳۲۵

ONE GRAM SHORT

ETGAR KERET

یک گرم کم

اتگار کرت، ترجمه: فرزین فرزام

 

پیش‌خدمت ستایش‌برانگیزی هست که در کافه‌ی کنار خانه‌ام کار ‌می‌کند. بنی که در آشپزخانه‌ی کافه مشغول است خبر داد که اسم طرف شیکماست. دوست پسر ندارد و جزو طرفداران مصرف تفننی مواد است. پیش از این که شیکما در کافه مشغول به کار شود هیچ وقت به آن جا سر نزد‌ه‌بودم حتی یک بار؛ اما حالا هر روز صبح ‌می‌شود روی یکی از صندلی‌های کافه پیدایم کرد، در حال نوشیدن اسپرسو  و در حالی که با شیکما درباره‌ی مطالبی که در روزنامه خوانده‌ام، درباره‌ی مشتری‌ها و درباره‌ی شیرینی‌های کافه گپ مختصری ‌می‌زنم.

 

مترسک، فرزاد عزیزی کدخدایی

پرده‌ی نخست

تراکتور را نزدیک کلبه پارک می‌‌کنم. پیاده می‌‌‌شوم، لگدی به در کلبه می‌‌زنم. باز می‌‌شود. می‌‌‌روم داخل. تاریک و نمور است، بوی عرق، هوا را پر کرده است. گامالا از بن تاریک کلبه با صدای خفه‌ای می‌‌‌پرسد: «چرا دست از سرم برنمی‌‌ داری؟»

تکه ران مرغی را جلویش می‌‌‌اندازم. نجویده تفش می‌‌‌کند و می‌‌‌گوید: «این که باز بوی پَهِن می‌‌ده. چش زاغی.»

چهره

آلیس مونرو

برگردان: دنا فرهنگ

من مطمئنم که پدرم فقط یک بار به من نگاه کرد، من را واقعا دید. بعد از آن دیگر می‌دانست که توقع چه چیزی داشته باشد. آن روزها پدرها را توی اتاق انتظاری که زن‌های زائو گریه‌هاشان را می‌خوردند یا با صدای بلند درد می‌کشیدند و اتاق زایمان‌های پرنوری که نوزادها به دنیا می‌آمدند، راه نمی‌دادند. پدرها فقط بعد از این که مادرها مرتب و سرحال زیر پتوهای رنگی توی بخش یا اتاق‌های خصوصی و نیمه‌خصوصی بستری می‌شدند به دیدن آن‌ها می‌آمدند. مادر من اتاق خصوصی داشت، چون موقعیت اجتماعی‌اش در شهر این‌طور ایجاب می‌کرد و به خاطر آن‌چه بعدا پیش آمد، خوب هم شد که اتاق خصوصی داشت.

کانال انجمن داستانی شهرزاد داراب در تلگرام

https://telegram.me/shahrzadstoryd
shahrzadstoryd@
کانال تلگرام انجمن فیلم داراب
https://t.me/darabfilm
darabfilm@
این وبلاگ تنها به اطلاع رسانی فعالیت های انجمن فیلم و شهرزاد داراب از دید من به عنوان عضو هر دو انجمن می پردازد و بیانگر موضع رسمی این دو انجمن نیست.